۱۳۸۶ اسفند ۹, پنجشنبه

دولت فدرال

نیروی اجرایی در دست دولت فدرال است که هر 4 سال یک بار از سوی انجمن فدرال برگزیده می شود. این نیرو دارای 7 اداره( وزارتخانه) بوده و گذشته از اجرای قوانین، پیش نویس هایی برای قوانین جدید ارائه می دهد. گذشته از آن کنترل کارهای خارجی و جابجایی ارتش نیز از دیگر گماشت های آن می باشد. این دولت با سامانه دانشگاهی دایر بوده و جوابگویی اشتراکی برای تصمیمات است. رییس کنفدراسیون که برای یک دوره یک ساله به شکل چرخشی بر گزیده شده و ریاست نشست های دولت فدرال را بر عهده دارد، از هیچ امتیازی نسبت به دیگر اعضا دولت برخوردار نبوده و بطور همزمان وزارتخانه خویش را نیز اداره می کند.

فدراسیون یک پارچه در سه ساختمان جداگانه در کاخ فدرال بوجود آمد.(1852-1902) این سه بخش عبارت از ساختمان پارلمان غرب که بوسیله مهندس Friedrich Studer در سال (1852-1857) ساخته شد، ساختمان پارلمان شرق(1888-1902) و سازه رابط بین این دو بخش (1894-1902) به همراه اتاق دولت فدرال در پشت می باشند. مدت صد سال است که پارلمان فدرال نشست های خود را در اتاق انجمن ملی برگزار می کند.

دستور جادویی که از سال 1959 در قدرت بود، با توجه به اینکه کدام یک از چهار حزب اصلی در با توجه به تعداد کرسی ها دولت فدرال را تشکیل داده اند، بوسیله حزب مردم سوییس در سال 2003 از بین رفت. این رویداد هنگامی رخ داد که حزب دموکرات مسیحی که رای دهندگان خود را از دست داده بود مجبور شد تا یک کرسی خود را در دولت به این حزب واگذار کند. هم اکنون حزب دموکراتیک آزاد رادیکال، حزب دموکراتیک اجتماعی و حزب مردم سوییس هر کدام دو کرسی در و حزب دموکرات مسیحی یک کرسی در دولت دارند. سه ایالت بزرگ، زوریخ، برن و واد معمولا از سال 1848 دارای یک نماینده فدرال می باشند. در واقع، گزینش نمایندگان فدرال نتیجه یک واکنش شیمی سیاسی پیچیده می باشد. یک تراز زیرکانه و ظریف بر حسب نوع منطقه، ملاحظات سیاسی، و قومی بکار گرفته می شود که نتیجه قابل قبولی نیز دارد. اندیشه همگانی آن است که دولت فدرال در واقع بیشتر یک کمیته اجرایی است تا یک دولت اشتراکی. خارجی ها اغلب شگفت زده می شوند که چگونه جامع سوییس به ندرت از تصمیمات دولت استقبال کرده و بیشتر با آن مخالفت می کنند. بیشتر سوییسی های از سیاستمداران خود به ویژه نمیاندگان فدرال انتظار دارند تا خردمند و کارآ باشند. درسال 1984 یک زن برای اولین بار از حزب دموکراتیک آزاد رادیکل از زوریخ به دولت فدرال ( Elisabeth Kopp) راه یافت. Ruth Dreifuss در 1993،Ruth Metzler در 1999 و Micheline Calmy-Rey نفرات بعدی از جمع زنانی بودند که به این پایه دست یافتند. گذشته از آن Annemarie Huber-Hotz نخستین رییس دولت زن بود در سال 1999 به این سمت برگزیده شد.

۱۳۸۶ اسفند ۵, یکشنبه

پارلمان یک شبدر چهار برگ

قوه مقننه در سطح ملی بر عهده انجمن فدرال است که از دو اتاق تشکیل شده است، انجمن ملی که نماینده مردم بوده و انجمن دولت که نماینده ایالت ها می باشد. انجمن مردم 200 تن نماینده دارد به شکلی که هر ایالت و نیم ایالت دست کم یک نماینده را از آن خود کرده است. به جز ایالاتی که تنها یک نماینده دارند و در آنها سامانه گزینش بیشینه بکار گرفته می شود، در بقیه ایالات سامانه گزینش برپار کاربرد دارد. در انجمن دولت، هر ایالت دارای 2 نماینده و شش نیم ایالت دارای یک نماینده می باشند. هر قانون یا حکم فدرال باید به تصویب هر دو اتاق برسد که معمولا در یک زمان اما در اتاق های جداگانه انجام می شود. گذشته از آن، هر دو اتاق بر کار مدیریت فدرال رسیدگی کرده و اجرای عدالت را کنترل می کنند.
این دو اتاق دست کم یک بار در سال زیر نام پارلمان فدرال متحد گرد هم می آیند تا دولت فدرال، رییس و نایب رییس، رییس دولت فدرال، دادگاه فدرال( در لوزان و لوکرن) دادگاه فرجام نظامی و در شرایط بحرانی رییس ارتش را انتخاب کنند. پارلمان کنترل ارتش را در دست داشته و قدرت عفو کردن را داراست.
با نگاه به قانون اساسی فدرال، هر نماینده از هر اتاق می تواند از حق پیشگامی خود سود جسته قانون یا حکمی را به شکل پیشنهاد یا درخواست ارائه نماید. پیشنهاد یک خواسته مستقل از دولت فدرال برای تصویب یک قانون یا حکم و یا یک بخشنامه پیشگیرانه الزام آور است. چنین پیشنهادی حتما باید از سوی هر دو اتاق تصویب شود تا برای دولت قطعی شمرده شود. اما یک درخواست، خواسته ای مستقل است که از دولت فدرال درخواست می کند تا در زمینه ای ویژه بایدی و شایدی گفتمان پیرامون یک قانون یا حکم را به آزمون بگذارد. گذشته از آن پیشنهاد پارلمانی نیز وجود دارد. گذشته از همه این ها هر نماینده انجمن دارای حق بازخواست زبانی یا نوشتاری دولت در هر زمینه است. بعلاوه در هر سال دو بار زمانی موسوم به زمان پرسش برای انجمن فدرال در نظر گرفته شده است.

۱۳۸۶ بهمن ۲۹, دوشنبه

ایالات و انجمن ها

با پیوستن ایالت ژورا در سال 1979 به کنفدراسیون سوییس، این کشور دارای 26 ایالت خودمختار شد.( در واقع 23 ایالت که سه ایالت از آنها به نیم ایالت بخش شده اند.) Unterwalden از سده های دوازده و چهارده به ترتیب به Nidwalden و Obwalden بخش شده است. آپنزل پس از دگرگونی های سال 1597به دوبخش Inner و Outer-Rohdes و بازل نیز پس از جنگ های داخلی که منجر به پایان یافتن بلند پروازی های شهر نشینان شد، به دو بخش Basle-County و Town-Basle تبدیل گشت. این نیم ایالت ها هر کدام تنها یک کرسی در پارلمان داشته و رای همه پرسی های قانون اساسی رای آنها تنها نیم رای شمرده می گردد. ایالت ها و نیم-ایالت ها بخش خود را به شکل جداگانه اداره می نمایند. شهروندان در تصمیم گیری های درون ایالتی نقش داشته و خود بزرگان ایالت خویش را گزینش می کنند. شورای ایالتی از 5،7 و یا 9 تن تشکیل شده که از راه رای گیری مخفی برگزیده می شوند.( به جز ایالات دارای مجالس روباز(1) که در آخرین یک شنبه آوریل یا نخستین یک شنبه می هر شهروند به همراه دولت مردان در منطقه ای سرباز گرد هم می آیند تا به قوانین ایالتی رای داده یا دولتمردی را گزینش کنند.) تاریخچه چنین مجالسی به روزهای پیشین پیدایش کنفدراسیون باز می گردد. چنین سامانه ای در شوایز و زوگ تا سال 1848، در اوری تا سال 1928-29 و در آپنزل آوتر رود تا 1997 کاربرد داشت. هنوز نیز در بخش هایی از گریسونز چنین سامانه بکار گرفته می شود اما تصمیم گیری در آن تنها محدود به انتخاب رییس شورای منطقه، مقامات قضایی و نمایندگان انجمن محلی است. امروزه سوییس دارای 2842 انجمن است. اما از آنجاییکه هر ساله شماری از کوچکترین انجمن ها با هم یکی می شوند، از شمار آنها کاسته می گردد. این انجمنها هر کدام به منزله یک جمهوری کوچک است که بیشتر آنها از جمله ایالات دارای درجه بالایی از خود مختاری می باشند. دموکراسی سوییسی از نوع مستقیم را به بهترین شکل می توان در وجود این انجمن ها دید. شهروندان با نامزد شدن و رای دادن، بزرگان شهری و اندام انجمن را می گزینند و از این راه خود کار خویشتن را به انجام می رسانند. گماشت های انجمن ها بسیار گسترده است. برای نمونه اداره دارایی های همگانی مانند جنگل ها، آبها انباشت های آب و گاز، پل ها، جاده ها، سازه های ایالتی، مدرسه ها، پلیس، آتش نشانی، بیمارستان ها و ارائه سرویس های امنیتی از این دسته اند. گذشته از آنها مسوولیت بنگاه های اجتماعی، فرهنگی و ارتشی و ابزار جلوگیری از تکان ها اقتصادی در هنگام جنگ های احتمالی و فجایع در اختیار آنان می باشد. خودمختاری اجرایی انجمن ها و ایالات به هر شهروند اجازه می دهد تا نقش پویای خود را در زمینه دموکراتیک زندگی همگانی و امور محلی خود بازی کنند. همچنین این انجمن ها گردآورنده مالیات های مستقیم و غیر مستقیم می باشند.
گوناگونی های گسترده انجمن های سوییس بازتابنده گوناگونی های محلی و تاریخ دراز این کشور می باشد. هر چند این گوناگونی ها بیشتر در بخش های محلی و شمار مردم به چشم می خورد اما چگونگی هر انجمن را نیز نشان می دهد. برای نمونه بخش های روستایی، شهرهای صنعتی و تجاری و سرانجام بخش هایی با ویژگی شهرهای بزرگ.
یک انجمن می تواند وسعتی حتی بیش از یک ایالت را در کنترل خویش داشته باشد و این در حالیست که گستردگی کنترل کوچک- انجمن ها(2) ممکن است از اندازه یک شهر نیز کوچک تر باشد.
(1) - Landsgemeinde
(2) -Micro Communes

۱۳۸۶ بهمن ۲۶, جمعه

حقوق شهروندی

دموکراسی مستقیم به این معنی است که شهروندان سوییس می توانند بطور گسترده در تصمیم گیری های سیاسی کشور خود شرکت کنند. تمام شهروندان سوییس از هر گروه در برابر قانون یکسان می باشند. گذشته از آن قانون اساسی به روشنی از آزادی دارایی های فردی، آزادی تجارت و بازرگانی، آزادی انتخاب محل زندگی و دین، آزادی رسانه ها، آزادی دادخواهی و انجمن ها پاسداری می کند. قوانین دولت فدرال استاندارد می باشند اما گذشته از آنها برخی ایالت ها حقوق بیشتری نیز به شهروندان خود اعطا کرده اند. در قانون فدرال هر فرد سوییسی بالای هجده سال می تواند در گزینش های ملی شرکت جسته و در مورد دگرگونی های قانون اساسی و سایر قوانین تصمیم بگیرد. مردم اجازه دارند تا با استفاده از جلب اشتیاق همگانی، دگرگونی در قانون اساسی را خواستار گردند. برای این منظور لازم است تا 100000 امضا از افراد مشتاق که واجد شرایط رای دادن باشند در طول مدت 18 ماه جمع آوری گردد. پارلمان نیز حق دارد تا پیشنهاد مخالفی را در آن زمینه ارائه دارد تا هر دو پیشنهاد به رای گذارده شود. باید توجه کرد که برای پذیرفته شدن، هر پیشنهاد باید هم بوسیله ایالت ها و هم بوسیله مردم ( دو بار رای گیری) پذیرفته شود. سود اساسی که از اعطای امتیاز پیشنهاد رای گیری به مردم به کشور می رسد، همان فضا سازی پیرامون گفتمان در مورد مسائل سیاسی است. بنابر این نیرویی به مردم داده می شود تا از این راه بتوانند مستقیما در مورد قانون اساسی تصمیم گیری کنند. همه پرسی می تواند اجباری یا دلخواه باشد. اما دگرگونی در قانون اساسی از موضوعاتی است که برگزاری همه پرسی در مورد آن اجباری است. همه پرسی دلخواه همگان را توانمند می کند تا بتوانند گفته ها یشان در باره هر قانون فدرال یا احکام عمومی را بیان نمایند. در حقیقت دردرازای صد روز پس از تصویب هر قانون دست کم 50000 نفر یا هشت ایالت می توانند برگزاری همه پرسی را درخواست نمایند. همه پرسی ها در سطح ایالتی نیز برگزار می شوند، اما این همه پرسی ها در هر ایالت با دیگری متفاوتند.

کاخ فدرال در برن در منطقه ای برجسته در شبه جزیره Aare قرار دارد. پس از آب شدن برف ها در تابستان، کناره رودخانه مکانی تفریحی برای تمامی شهروندان می شود.

۱۳۸۶ بهمن ۲۲, دوشنبه

فدرالیزم

پایه قانون اساسی کنونی که در سال 1848 بنا نهاده شده، به درس هایی که سوییس از تاریخ خود گرفته، رنگ حقوقی داده است. بر این اساس پیوستگی ایالات هلوتیک با محترم شمردن آزادی هر ایالت تضمین خواهد شد. امروز دولت فدرال از 26 ایالت تشکیل شده است. هر ایالت همانند دولت فدرال از آزادی کامل در تصمیم گیری های سیاسی و خود مختاری برخوردار بوده و انجمن های وابسته به آن، دارای قانون اساسی و دیگر قوانین مختص به خود می باشد. البته، در بسیاری موارد قوانین برآورنده نیازهای هر ایالت، از قوانین فدرال تابعیت می نمایند. گماشت پایه ای دولت فدرال نگاهبانی و نوشتن قانون اساسی، پاسداشت امنیت داخلی و خارجی، حمایت از قوانین هر ایالت و برقراری رابطه با قدرت های خارجی است. گمرک، پست و ارتباطات، راه ها، جنگل ها، راه آهن، شکار، ماهیگیری، نیروگاه های برق آبی، کنترل مالی و ارتش همگی در اختیار دولت فدرال هستند. همچنین حصول اطمینان از توسعه اقتصادی کشور( نگاهبانی از کشاورزی و تامین اجتماعی) از اختیارات دولت فدرال است. در بسیاری از زمینه ها دولت فدرال با کمرنگ نمودن نقش خود، قانون گذاری را به ایالت ها واگذار نموده است. کشور فدرال از مردم و ایالات، دادگاه فدرال، پارلمان فدرال(1)و دولت فدرال تشکیل شده است.
(1) -Federal Assembly

۱۳۸۶ بهمن ۱۵, دوشنبه

هفتصد سال دموکراسی

پس از تصویب سوگند نامه تشکیل کنفدراسیون سوییس در سال 1291 رخداد های بی شماری تاریخ سوییس را پرداخته است. گام قطعی در راه تشکیل این کنفدراسیون در 1848 برداشته شد. امروزه، گزینگران سوییس در تمام بخش های سیاسی کشور به شکل مستقیم یا غیر مستقیم درگیر هستند. ساختار فدرال سوییس بدون دارا بودن قدرت مرکزی قدرتمند، مردم را بسیار به سیاست نزدیک کرده و آنان را همصدا نموده است. تقریبا در هیچ دولت حاکم دیگری در دنیا، مردم به اندازه سوییس تا این پایه حق همیاری در تصمیم گیری های سیاسی را ندارند. رسوم دیرباز دموکراتیک، اندازه نسبتا کوچک و جمعیت کم، همگی به همراه سطح سواد بالا و گستردگی رسانه ها فاکتورهای حیاتی برای بنا نهادن چنین کارکرد اجتماعی می باشد.
سازمان ها و نهادهای سیاسی سده بیستم در سوییس، تجربه هفت قرن کارکرد را بر دوش دارند. روش های حکومت در سوییس نه به شکل ناگهانی و نه با انقلاب بلکه به موازات گسترش کشور با دگرگونی های تدریجی بدست آمده است. همزیستی بخش های گوناگون اما جغرافیایی در درون یک مرز کوچک مشکلات خاص خود را دارد. از تلاش برای پاسبانی از آزادی های ابتدایی در سده سیزدهم ( که انگیزه اصلی برای اتحاد سه بخش نخستین است که هسته کنفدراسیون سوییس را پی ریخته اند) تا گفتگوهای امروزی پیرامون سامانه فدرال، نیاز ایالات برای خودمختاری هیچگاه به چالش گرفته نشده است. از آنجا که سوییس در قلب قاره قرار گرفته است، به ناچار زیر کنش تاریخ اروپا قرار گرفته است، هرچند جایگاه جغرافیایی آن همواره درجه ای از امنیت را برای این کشور به ارمغان آورده است. گذشته از آن سیاست نادرگیری این کشور که از سده شانزدهم بکار گرفته شد، سوییس را از زیر هدف دنیای بیرون به در برده است. اندیشه تشکیل کنفدراسیون سوییس ابتدا بوسیله مردم ایالات کوهستانی اوری، شوایز، آندروالدن در سال 1291 بیان شد تا از این راه بتوانند کمک های دوسویه به هم رسانده و از یکدیگر پشتیبانی نمایند. بر اساس همین اندیشه، کنفدراسیون هلوتیک پایه گذاری شد. این پیوستگان با انگیزه پاسداشت رسوم و سامانه حکومتی خود در برابر امپراتوری توانمند Hapsburg گسترده تر شدند. در همین راستا یک پیمان وفاداری در اول آگوست 1291 در چمنزار Rütli در کنار دریاچه لوکرن به امضا رسید. از آن پس مردم سوییس مرکزی جنگ هایی پیاپی با انگیزه گسترش قوانین خود به سرزمین های فئودال میتلند و گسترش کنفدراسیون به شهرها و دره های دیگر پی ریزی کردند. این اقدامات منجر به تشکیل یک فدراسیون هشت کشوری شد که تا سال 1513 به 13 ایالت رسید.
این پیمان بدون تزویر بیش از همه برای نگاهبانی از آزادی ویژه هر ایالت و سپس همیاری برای همساز کردن و رام نمودن سایر سرزمین ها بکار آمد. گسترش سیاسی شتابان کنفدراسیون در جنگ Marignano در جلگه Lombardy در سال 1515 به سرنوشتی شوم منجر شد. بنابر این توسعه سیاسی کشور برای یک بازه زمانی به خاطر ناسازگاری ها و پراکندگی دلبستگی ها بین ایالات و شاهزاده نشین های اروپایی ( بویژه به دلیل وجود مزدورهای سوییسی در سایر ارتش های اروپا و گذشته از آن به انگیزه بروز پیامد های اندیشه های اصلاحی دینی ) فراموش گشت. یک ویژگی روشن جایگاه سیاسی آن زمان این بود که شهرها توسط اشراف و ایالات روستایی بوسیله یک بدنه دموکراتیک اداره می شدند. رای کنفدراسیون برای سر باز زدن از ورود به جنگ های تازه را می توان نخستین گام در راه رسیدن به سیاست نادرگیری شمرد. اما این رای همزمان با دوره رو به افول کنفدراسیون قدیمی بود. دوره ای که سوییس زیر تاثیر دگرگونی بزرگ فرانسه آغاز به باززایی خود نمود. پس از تصرف سوییس بوسیله سربازان Directory در سال 1798 جمهوری یکتا پرست هلوتیک با انگیزه از میان بردن هرگونه برتری فردی و آزادی دین و رسانه بوجود آمد.
در سال 1803 ناپلئون با میانجیگری به ستیزه های بین فدرالیست ها و خواهندگان دولت مرکزی پایان داد که در پی آن یک جمهوری فدرال با 19 ایالت پدید آمد. هر چند پس از وی کنفدراسیون که اکنون دارای 22 ایالت بود باز هم به گونه پیش از سال 1798 بازگشت و اینجا و آنجا حقوق دموکراتیک به سود اشرافیت شهر نشین پای مال می شد. در همین زمان در سال 1815، نادرگیری سوییس از سوی جامعه جهانی به رسمیت شناخته شد. از 1830 به این سوی با فشارهای مردمی، قانون اساسی لیبرال در 12 ایالت بکار گرفته شد. سال 1847سال تصرف 7 ایالت کاتولیک محافظه کار توسط ایالات پروتستان نشین لیبرال بود. شکست این ایالات که با انگیزه های پدافندی در برابر ایالات پروتستان پیمان جداگانه ای(Sonderbund) بسته بودند، به اتمام جنگ داخلی کوتاه مدت انجامید. این ستیزه در سال 1848سوییس فدرال با اندیشه های جمهوری خواهانه را در دل اروپای پادشاهی بنا گذارد. در همین سال قانون اساسی نوین با رای مردمی پذیرفته شد. بازنگری کلی در سال 1874 و پس از آن بازنگری های دیگر همواره تلاش داشته است تا قانون اساسی را با نیازهای نوین همساز نماید. در سده نوزدهم بازنگری قانون اساسی با دور کردن روان استبدادی آن را به یک قانون نوین رفاه آور که شکلی از آشتی ملی بین تمام لایه های اجتماعی را فراهم می نمود، دگرگون کرد. برنامه های پارلمان برای بازنگری کلی دیگر در قانون اساسی فدرال در سال 1967 آغاز شد. بار دیگر در سال 1987 از شورای فدرال خواسته شد تا پیش نویس یک قانون اساسی نوین را فراهم نماید که قانون مذکور پس از رای آوردن از سوی گزینگران ایالتی و فدرال در اول ژانویه 2000 بکار گرفته شد.

۱۳۸۶ بهمن ۱۴, یکشنبه

دین

تاجران و سربازان رومی به سرعت پیام مسیح را در سوییس پراکنده کردند. نخستین کلیساها در سده های میانه که بیشتر سوییسی ها مسیحیت را پذیرفتند، در ژنو، Martigny و شور پایه گذاری شدند. البته بخشی از این امر بر عهده دین یاران و اشراف بود اما بیشتر آن بر عهده مبلغین دوره گرد ایرلندی همانند Fridolin، Columban و Gallus بود. بعدها دیر ها و صومعه های بسیاری با هدف گستردن آگاهی های دینی له رندگی روزمره فعال شدند. در آن زمان این افراد سهم بسزایی در گسترش و غنی سازی فرهنگ ملی داشته و برخی از آنها از جمله Ratpert، Tuotilo و Ekkehart چهارم برای کوشش های خود نام خویش را جاودانه کرده اند. جنبش های اصلاحی پایه گذاری شده در زوریخ به وسیله Zwingli به خارج از این ایالت راه پیدا کرد. این جنبش ها عمیقا زیر تاثیر انسان گرایی Erasmus رتردام قرار داشت. دین جدید به زودی توانست دل های تمام آلمانی زبان های سوییس به جز مرکز نشینان را تسخیر نماید. اما بخش های فرانسوی و تیچینو تا سال 1536 که ایالت واد توسط برن به اشغال در آمد از این دگرگونی ها بر کنار ماندند. دیگران نیز بعدها زیر تاثیر آموزش های Calvin در ژنو دچار دگرگونی شدند. از این بین فریبورگ و والاس به دین پدران خود وفادار ماندند. ایالت های سولوترن، گریسونز و قلمرو اسقف نشین بازل به دلیل کوشش های ضد اصلاحی کاتولیک ها به میزان کمی دستخوش دگرگونی شدند. در ایالت های گلاروس، تورگویا، سنت گالن و گریسنونز گزیشن دین یک امر همگانی بشمار می آمد و همین امر بیانگر چرایی وجود کلیسا های آمیخته در این ایالت هاست. آزادی های فردی که در قانون اساسی به سال 1848 به شهروندان داده شد، آمیختگی دینی چشمگیری را در بین مردم کشور باعث شد. باید اشاره کرد که پیشتر در سده های 16 و 17 جنگ های بین جنبش اصلاحات و ضد اصلاحات ویرانی های بسیاری را به کشور تحمیل کرده بود. امروز کلیساهای پروتستان سوییس به کمک یک شورای کلیسایی ایالتی و یک شورای دینی اداره می شوند. تمام این سازه ها به همراه شمار کمی کلیسای آزاد به فدراسیون کلیساهای پروتستان سوییس(1) متعلق هستند. کلیسای کاتولیک دارای شش قلمرو اسفق نشین است: سولوترن، فریبورگ، زیون، شور، سنت گال و لوگانو.
دیر سنت موریس و Einsiedeln هر دو خود مختار هستند. کلیسای قدیمی کاتولیک دارای یک قلمرو اسقف نشین می باشد که در برن جای دارد. در سوییس انجمن های یهودی در نزدیک به 20شهر وجود دارند که به انجمن های سوییس – اسرائیل بنیان نهاده شده در سال 1904 وابسته هستند.

(1) -Swiss Evangelical Churches
کلیسای سنت مارتین در زیلیس در ایالت گریسونز، دارای باستانی ترین تاق چوبی چهره پردازی شده در دنیای باختر است که تا کنون بر جای مانده است. 153 تابلو جداگانه که به سده 12وابسته می باشند، زندگی مسیح و سنت مارتین را باز آفرینی کرده اند.

۱۳۸۶ بهمن ۱۳, شنبه

چهار زبان رسمی

همانطور که گفته شد، داستان چهار زبانه بودن سوییس به دوران تملک سرزمین های آلمانی زبان پس از دوران رومی شدن این کشور بر می گردد. مرزهای زبانی سوییس تا همین اواخر چندان آشکار نبود. هرچند که در گریسونز زبان Romansch زیر فشار ساکنین Walser قرار گرفت، اما تا سده های 14 و 15هنوز به تمامی در پایین دست دره راین در Chur و Lower Prättigau از بین نرفته بود. در بخش های دیگر Bernese Anabaptists که بین سده های 16 تا 18 در بخش های فرانسه زبان ژورا ساکن شدند، تلاش نمودند تا برای خود برونبوم هایی جدا از بخش های آلمانی زبان پدید آورند. این برونبوم ها امروزه جایگاه سیاسی منطقه اطراف خود را از میزانی که هست پیچیده تر کرده اند. در بین گروه های زبانی نیز می توان گویش های گوناگونی یافت، هر چند در بخش سوییس- فرانسه، تقریبا اصطلاحات فرانک - پروانسی همگی از بین رفته اند. البته ممکن است چنین واژه هایی در بین افراد پیرتر در بخش های ویژه ای در ایالت والاس، ژورا یا فریبورگ هنوز شنیده شوند.
در تیچینو و در دره گریسونز جنوبی نیز ایتالیایی زبان رسمی است، هر چند در این بخش ها نیز روستاییان گویش Lombard را برای برقراری ارتباط در بین خود ترجیح می دهند. رومنش از سال 1938 و در پی یک همه پرسی به عنوان چهارمین زبان رسمی سوییس برگزیده شد، با این حال به دلیل فشارهای وارده از سوی زبان های دیگر منطقه ( ایتالیایی و آلمانی) تنها از سوی مردمی کم شمار بکار گرفته شد. شمار مردمی که زبان مادری شان رمنش می باشد همواره در حال کم شدن است و این در حالیست که شمار آلمانی زبان ها در حال افزایش می باشد. متاسفانه نبود یک مرکز فرهنگی و اقتصادی بزرگ بهمراه وجود دست کم پنج گویش گوناگون برای این زبان از جمله دلایل آسیب پذیری این فرهنگ و زبان بشمار می آیند. برای نمونه گویش Ladin که از سوی مردم انگادین بکار گرفته می شود به هیچ روی شبیه به گویش Surmeir اهالی Oberhalbstein و گویش Surselva مردم Oberland در گریسونز نیست. از این رو دولت با دید ویژه ای به این کمینه جمعیتی می نگرد زیرا می داند که در صورت کم توجهی به این فرهنگ تا سال 2030 تنها شمار کمی از افراد بجای مانده از نسل های پیشین این زبان را بکار خواهند گرفت. گسترده ترین شمار گویش های محلی در بخش سوییس- آلمانی به چشم می خورد.در این بخش پدیده های جغرافیایی به نسبت پدیده های اجتماعی تاثیر گذار تر بو ده اند وهم از این روست که گویش های بسیار زیادی نسبت به شمار ایالت های بزرگ همانند زوریخ، بازل و برن به چشم می خورد. مردم دره های دورافتاده اغلب بویژه در برابر اثر زمان ایستادگی خوبی در نگاهدای از زبان خود به نمایش می گذارند. گویش های آلمانی که روزمره بکار گرفته می شوند، معمولا از چه در گفتار و چه در نوشتار از زبان آلمانی استاندارد دور می باشند.





۱۳۸۶ بهمن ۱۲, جمعه

کوچ به بیرون از سوییس

چگونگی اقتصاد نامطلوب در سوییس برای مدت دراز انگیزه کوچ همیشگی یا کوتاه مدت سوییسی ها به بیرون بوده است. اگر چه آزارهای دین مداران، ماجراجویی و انگیزه های فردی نیز فاکتورهای دیگر به شمار می آیند. بخش ها و ایالات نیز در سده 19، برای فرار از کمک به جمعیت فقیر تر مهاجرت را در بین آنها تشویق می کردند. گزینش مزدوری نیز در بین سوییسی ها ریشه در چالش های اقتصادی دارد. از انتهای سده چهاردم تا سال 1859 که خدمت در ارتش های خارجی غیر قانونی اعلان شد، بیش از یک میلیون مزدور سوییسی در سرتاسر اروپا در حال جنگ در ارتش های بیگانه بودند. امروزه، کوچ به دلایل اقتصادی با کوچ با انگیزه های فردی و کوتاه مدت جایگزین شده است. بیشتر کوچندگان را ویژه کار ها با انگیزه های علمی، فرهنگی، اقتصادی و گسترش صادرات سوییس و در زیر قراردادهای گوناگون تشکیل می دهند. «سوییس پنجم» واژه ای است که بر روی جامعه سوییسی خارج نشین این کشور گذارده شده است. امروزه، شمار این انجمن به 600000 تن می رسد که تقریبا در تمامی کشورهای جهان پراکنده اند و بیش از دو سوم این شمار دو ملیتی می باشند. در سال 1966 قانون اساسی سوییس به شکلی گسترده شد که بتواند وضع و حالت این اجتماع بیرون مرزی را نیز شامل شود. منافع این دسته از سوییسی ها به کمک «شورای سوییسی های برون مرز» در برن تعریف شده و سازمان وابسته به آن بخشی از بدنه وزارت خارجه می باشد. این سازمان به جز نگاهبانی از این منافع، مشاوره و خدمات دیگری نیز به این دسته از سوییسی ها ارائه می دهد. گذشته از آن این سازمان مجله ای را به شکل همیشگی به پنج زبان به نام «Swiss Revue» بیرون داده و آن را به رایگان برای تمام سوییسی های خارج می فرستد. از این راه، 90000 تن سوییسی در برون مرز با رویداد های سیاسی کشور خود در تماس می باشند. ( برای نمونه در باره رویداد گزینش افراد شورای ملی و ...)

۱۳۸۶ بهمن ۱۱, پنجشنبه

پراکندگی مردم و شمارگان بیگانه ها

سوییس با پراکندگی 178/5 نفر در km2 کشوری فشرده است. الگوی جایگیری بسته به چگونگی خاک، بسیار نا منظم است. تا جاییکه بیشتر مردم در سرزمین های پست بین آلپ و ژورا زندگی می کنند. شهرها و کناره آنها دارای رشد چشمگیری بوده اند. نزدیک به 75٪ مردم هم اکنون در شهرها زندگی می کنند، در حالیکه این میزان در 1970، 57/6٪ بود. بخش های شهری 22٪ پهنه سوییس را در بر گرفته اند. اما افزایش روند کوچ از شهرهای مرکزی به سمت بیرون، نرخ کوچ روستاییان را بی اثر کرده است. زوریخ، بزرگترین شهر سوییس، در دهه گذشته با کاهش 1/1٪ میزان جمعیت روبرو بوده است. در همین زمان جمعیت بازل، برن و لوزان نیز به ترتیب 5/7٪، 3/1٪ و 2/1٪ کاهش داشته اند. زندگی شهری به انگیزه هایی از جمله افزایش اجاره بها در پی تمرکز بخش های خدماتی ( بانک ها، بیمه ها و دیگر اداره ها) و فشردگی ترافیکی و سر و صدای ناشی از آن، کشش خود را از دست داده است. در دهه گذشته ژنو تنها شهری بوده است که 4/9٪ افزایش جمعیت را تجربه کرده است.
بیگا نگان
نسبت بیگانگانی که در سوییس زندگی می کنند، برای سالها پایین بود. در سال 1860 کمتر از 6٪ سوییسی ها خارجی بودند. نرخ بالای مهاجرت به سوییس در ابتدای دهه 1960 با سخت گیری های سال 1963 کند تر شد. در سال های پایانی دهه 1960، 496000 تن بیگانه به شکل شهروند همیشگی در سوییس زندگی می کردند که 9/3٪ از جمعیت را تشکیل می دادند. در سال 1974 میزان اینگونه شهروندان به بیشینه خود( 8/16٪) رسید. در بین سالهای 1975 تا 1980، بحران اقتصادی، فاکتور اصلی در کند کردن این روند و کاهنده تعداد بیگانه ها تا میزان 14/1٪ جمعیت سوییس بود. اما این روند به شکل ناگهانی دگرگون شد. این نرخ به میزان 47000 تن بین سال های 1985 تا 1990 افزایش یافت. این تعداد در بین سال های 1985 تا 1990 به میزان 161000 و بین سال های 1990 تا 1995به 230000 تن رسید. در انتهای دسامبر 2003، تعداد این خارجی ها به 1471000 (1/6٪ بیشتر از سال پیش از آن) رسید. این در زمانیست که نزدیک به یک چهارم این مردم در سوییس به دنیا آمده اند. نسبت این بیگانه ها به کل جمعیت اکنون به 20/1٪ رسیده است. نسبت مردم بیگانه در سوییس در بخش های گوناگون کشور بسیار متفاوت است. به نسبت درجه شهر نشینی، ساختار اقتصادی و دوری از مرزها این نسبت بین 3٪ در بخش های روستایی و 35٪ در ژنو دیگرگون است. این نرخ به ویژه در شهرها و بخش های مرزی که از دیدگاه اقتصاد منطقه ای به کشورهای روبروی خود نزدیک می باشند به نسبت بالاتر است.
شمار خارجی ها در آلپ و دامنه های آن، بخش های مرکزی و Bernese Mittelland کمتر می باشد. از سال 1990 تا کنون تنها در سال 2003 بود که شمار کوچ کنندگان از کشورهای اتحادیه اروپا(1) (EU) و کشورهای عضو جامعه تجارت آزاد اروپا(2) (EFTA) بیش از شمار کوچ کنندگان کشورهای غیر اروپایی به سوییس شد. انگیزه این دگرگونی نخست، امضا موافقت نامه برای رفت و آمد آزادانه مردم، بین سوییس و اتحادیه اروپا پس از سال 2002 و دیگر کم شدن شمار کوچندگان از کشورهای یوگوسلاوی سابق در سال های گذشته بود.
(1) - 50103 تن
(2) - 43946 تن

۱۳۸۶ بهمن ۱۰, چهارشنبه

مردم

هر چند در کشورهای بسیار پیشرفته همانند سوییس نرخ زایش در برابری با جهان سوم، بسیار کمتر می باشد، اما بررسی ها نشان داده است که نرخ زایش سلامت در این کشور بسیاربسیار بالا می باشد. امروزه کنش با کشورهای خارجی نقش بسیار اساسی را بازی می کند. یک پراکنش گر نیرومند مردم در سوییس، دگرگونی های منطقه ای با همه پیامد های اقتصادی و اجتماعی آن از جمله خالی شدن بخش های دورافتاده از مردم، کوچ از شهرها به کناره شهرها و یا پدید آمدن مراکز شهرهای دیگر و ساخت شهرهای نوین است.
رشد مردم تا میانه سده نوزدهم تنها می توانست به شکل تقریبی برآورد شود. هرچند سرشماری های مرتب از سال 1850 و نگاشت های سالیانه شمارگان مردم از سال 1980 چهره درستی از جنبش های آماری را نشان می دهد. صنعتی شدن در سده نوزدهم با پدید آوردن شمار زیادی پیشه عامل نخستین افزایش بزرگ در شمارگان مردم شد. افزایش بزرگ بعدی در ابتدای سده بیستم رخ داد. پس از آن نیز این افزایش به شکل همیشگی پس از دهه 1940 همواره وجود داشته که اوج آن به بازه زمانی بین سال های 1950 تا 1970 بر می گردد که شماره مردم سوییس به اندازه یک سوم بیشتر شد. پس از یک دوره افزایش کم شتاب ( با نرخ 1/5٪( در دهه 1970، یک دوره افزایش شدید در بین سال های 1980تا 2000 به چشم خورد. نرخ این رشد تا سال 1990، 8٪ و پس از آن تا سال 2000، 6٪ بود. تمام نرخ افزایش مردم در دهه گذشته تقریبا در پی افزایش جمعیت در ایالت ژنو، یا ترکیب مردمی در شهرهای زوریخ و St.Gall بوده است. تفاوت پایه ای بین سال های 1980 تا 2000 و دهه های پیش از آن چیرگی نرخ مهاجرت است. این در حالیست که افزایش جمعیت در پیش از آن تنها بر اثر بیشتر شدن تعداد زاد نسبت به مرگ بوده است که از سال 1980 ارزش خود را بعنوان عامل افزاینده از دست داده است. در سال 2003 در سوییس، کمترین میزان نرخ زاد نسبت به مرگ پس از سال 1918 گزارش شد. که در آن تنها 8000 مورد زاد بیشتر از مرگ به چشم خورد. بیش از همه در همین سال بیشترین تعداد کوچ (42000 نفر) نگاشته شد. این همه پیامد افزایش رشد اقتصادی در نیمه دوم دهه 1980 است.

جشن ها و آیین ها

در تمام دنیا بیشتر جشن ها با نگرش به فصل برگزار شده و پایه ملی یا دینی دارند. انگیزه این جشن ها چه راندن ارواح خبیث، شخم و کشت زمین، رسیدن سال نو و یا اسبدوانی باشد، به هر روی ریشه در فرهنگ و کنش های روستایی داشته و انگیزه ای برای نیرومند کردن بستگی های جامعه می باشد.

آیین های سرما...
جشن هایی که بیشتر در زمستان به چشم می خورند تا در تابستان به انگیزه ی ایستادن کارهای کشت زار و در دست بودن زمان بیشتر برای پرداختن به خویش و برگزاری آیین ها می باشد. در 6 دسامبر، جشن سنت نیکولاس در بسیاری از بخش ها برگزار می گردد. در این جشن کاراکتر سنت نیکلاس(kläuse) لباس های باشکوهی پوشیده و در هنگام غروب آفتاب افراد بسیاری که لباس های آنها از درون دارای چراغ بوده و تاج اسقف بر سر دارند، رژه Iffelträger را بر پا می کنند.
در Silvesterklausen تا ژانویه چندین و چند کلاوس به شکل همگانی در بخش urnäsch با سر و صداهای زیاد و با ماسک هایی که نشان دهنده زندگی روستایی می باشند، به شهر وارد می شوند. در آخرین پنجشنبه پیش از چهارشنبه خاکستری، Roitschäggättä( مردم دوده پوش شده) با پوشش هایی از پوست بز و گوسفند، در روستای Lötschental در والاس با ماسک های چوبی دیو نما ظاهر می شوند تا ارواح اهریمنی را برانند. اما نامی ترین جشن های زمستانی، جشن شادی زمستان می باشد. این روزهای پر از شادی به ویژه در بخش های سوییس آلمانی به شکل های گوناگونی جشن گرفته می شود. برای نمونه در لوکرن رژه همگانی Fritschi، در Herisau با Giddio Hosenstossو در زوگ با پیکرهای Creth-Schell جشن برگزار می شود. اما نامی ترین کارناوال سوییس برای مدت سه روز در بازل با نام Cliques بر پا می شود و در آن رژه همگانی با جامه ها و ماسک های ویژه همراه با نوای طبل و نی به چشم می خورد.
در بهار نیز جشن های ویژه ای بر پا می شود. برای نمونه در Sechseläuten در زوریخ یک غول به نام Böögg که پر از کاه شده است و نماد زمستان می باشد، سوزانده می شود. در اول مارس نیز، در گریسونز جشن Chalandra Marz برپا می شود که در آن بچه های مدرسه با آویزان کردن زنگوله و به صدا در آوردن شلاق، زمستان را فراری می دهند.
و در فصل گرم...
در 1 اوت در تمام کشور روز جشن ملی بوده و برپایی کنفدراسیون سوییس در سال 1291 با سخنرانی ها، آتش بازی ها، رژه و چراغانی جشن گرفته می شود. جشن های کوهستانی بسیاری نیز با رقص های فرهنگی قومی، برافراشتن پرچم، دمیدن در بوق های آلپی و کشتی ملی به نام Schwingen برگزار می شود. در بخش Gruyère در فریبورگ، آپنزل و دیگر جاهای آلپ چوپانان با لباس های سنتی با گله های خود به سوی چراگاه های تابستانی آلپ بالا می روند. این روش همگانی بوسیله گاو پیشرو آغاز می گردد که گل آرایی شده است. در بخش های پایینی والاس، مسافرت به آلپ با جنگ گاوها آغاز شده و گاو برنده پیشرو می گردد.
نامی ترین بازار فروش اسب در Saignelégier در ژورا با نام Marché-Concours شناخته می شود. از میان جشن ها به رژه سالانه خیابانی در زوریخ نیز می توان اشاره کرد. در گاه برداشت انگور نیز جشن هایی رنگین و پر از گل برپا می شود که مهمترین آنها در نوشاتل، Morges و Lugano است.
چندین جشن تاریخی به افتخار پیروزی کنفدراسیون در جنگ ها و تلاش برای آزادی بر پا می شود که یادآور ویژگی های هر نبرد همراه با همه جزئیات و ابزار آن است. از بین نامی ترین این جشن ها، جشن Escalade در ژنو است که در هر زمستان به افتخار پایداری پیروزمندانه در برابر یورش دوک Savoy در شب های 11-12 دسامبر 1602 برپا می شود.
یک خانواده سوییسی با بوق های آلپی، در جشن نان

۱۳۸۶ بهمن ۷, یکشنبه

نگاهبانی از فرهنگ

در بین همه سازه ها، سازه های روستایی در دهه های گذشته تهدید شده اند. چه به روستاها به دید جایگاه های زندگی همگانی و چه به دید سازه های تک نگریسته شود، هر خانه روستایی نشانگر ویژگی هاییست که پاسخگوی انگیزه های ساخت آن ( پرورش دام یا کشاورزی) می باشد. پراکندگی گوناگون سازه های روستایی برای یک کشور به کوچکی سوییس، بسیار گوناگون و چشمگیر است. برای نمونه در امنتال، خانه های چوبی با بام چند پهلو و بلند، در ژورا خانه های پهن و خوابیده سنگی به چشم می خورند. خانه های نیمه چوبی در شمال باختری سوییس با بام شیب دار سه گوش، کلبه های چوبی چهار اشکوبه با آشپزخانه های آجری در والاس و سرانجام ساختمان های تک در تیچینو که پیرامون یک میدان جمع گشته اند از نمونه های دیگر می باشند. در پیروی از سایر کشورهای اروپایی از سال 1978 یک موزه سر باز در Ballenberg در نزدیکی برینز گشایش یافته است تا با گردآوری همه گونه های خانه های سوییسی از از بین رفتن آنها جلوگیری کند. این ساختمان ها نشانگر چگونگی سازه های هر بخش از کشور بوده و برخی از آنها صدها سال عمر دارند که از جایگاه خود سنگ به سنگ و ستون به ستون جدا شده، به این موزه آورده شده و سر هم بندی شده اند. از آنجاست که بالنبرگ همزمان، مکانی برای نگاهداری و پژوهش بر روی بخشی از فرهنگ باستانی سوییس گشته است.

برجای مانده های فرهنگی، بیش از آن ارزش دارند که تنها بازمانده هایی از پیشینیان باشند. این بازمانده ها در پاره ای از زمان ها در برگیرنده رفتارهای زندگی روزانه از جمله خورش ها، نوشیدنی ها، پوشش و در معنی گسترده تر آن لباس های جشن ها و جشن های دینی، هنرهای مردمی، نواها، تاتر و رقص که همگی آیین نام دارند، بوده و هنوز در برابر فشارهای ناشی از پیشرفت های اقتصادی و اجتماعی پایداری می کنند. در سوییس انجمن های بسیاری نیروی خود را برای پاسداشت این آیین گذارده اند که از نامی ترین آنها، «جامعه فرهنگ اجدادی سوییس»(1)، با بیش از صد سال سن، « جامعه میراث سوییس»(2)(1906)، «فدراسیون لباس های میهنی سوییس»(1926)، «جامعه پیشه های دستی سوییس»(3)(1930) و سرانجام بنیاد دولتی «برای سوییس»(4)( 1939)، می باشند.
(1) - Swiss Folklore Society
(2) - Schweizer Heimatschutz
(3) - Swiss Traditional Crafts Society
(4) - Pro Helvetica

جدایی های قومی که پی آمد جنبش ها و ضد جنبش هاست، چهره فرهنگی سوییس را تا امروزه زیر تاثیر گرفته اند. هنر دینی در ایالت های جنبش خواه کمابیش کمرنگ تر بوده اما رویداد هایی جایگزین آن شده اند. برای نمونه خاندان Huguenot که به شکل پناهنده از فرانسه به ژنو کوچ کردند، انگیزه رشد اقتصادی سوییس گشتند. زوریخ نیز در جایگاه یک ایالت پیشرو جنبش خواه در بین ایالت های کنفدراسیون سوییس خود را انگشت نما کرد. در بخش های کاتولیک، شاهکارهای هنری دوران باروک، همانند کلیسای بزرگ St. Ursen در Solothurn، کلیسای دانشگاهی در St. Gallen و دیر Einsiedein پدید آمدند. این دیر که از مسافت دور دیده می شود، یک سازه باشکوه از سده 18 می باشد که مبلمان درون آن در سال های گذشته به تمام دگرگون شده است. ( دیر آین سیدین)






موزه سرباز بالنبرگ برای فرهنگ روستا، نزدیک به 100 گونه خانه روستایی و سازه های وابسته به آن ها را در خود جای داده است. اتاق ها، آشپزخانه ها و اتاق خواب ها به شکل دلخواه مبلمان می شوند.






یکجا نشینی و شهرنشینی

صنعتی شدن در سده نوزدهم بسیاری از دگرگونی های دور از اندیشه را هدیه آورد. برای نمونه، مردم هم با پرگیر و هم با فرهنگ خود بیگانه شدند. شهرها مرزهای خود را در نوردیده و پای به روستاهای پیرامون خویش گذاردند. سرچشمه های نوین انرژی و ابزار آمد و شد فرق های بزرگی را بین شهر و روستا پدید آوردند. میزان شهر نشینی در سوییس به اندازه باور نکردنی رسید. بسیاری از مردم با زیان های ناشی از شهر نشینی از جمله فقر درگیر شدند. گذشته از آن دارایی های ارزشمند فرهنگی همانند سازه ها و جایگاه های تاریخی نیز آسیب دیدند.
داشته های فرهنگی که باید با تیز بینی پاس داشته شوند، موجودی سازه های یادبود و آفریده های هنری بسیار است. کلیساها، باروها، تالارهای شهر، خانه های باشکوه، مرکزهای شهری تاریخی و دهکده ها همگی در لیست دارایی های ملی و محلی نگاشته شده اند. گذشته از سازه های تاریخی کلاسیک و سازه های یادبود، ساختمان های فرهنگی چشمگیر سال های اخیر، ( سده های 19 و 20 ( و گذشته از آن باغ هایی با ارزش تاریخی نیز در این لیست جای گرفته اند. دولت فدرال از سال 1886 جوابگوی نگاهداری از این داشته های فرهنگی بوده و کمک های پولی و تکنیکی را فراهم می آورد. در صد سال گذشته یا کمی بیشتر، بیش از 2000 سازه زیر دید کنفدراسیون جای گرفته اند. گذشته از آن، ایالت ها و انجمن ها نیز از یاری های کنفدراسیون، برای نگاهداری سازه های ارزشمند بهره مند گشته اند. از 36/5 میلیون فرانک که در سال 2003 برای این انگیزه پرداخت شد، 31 میلیون فرانک مستقیما به ایالت ها، انجمن ها، بنیادها و دارندگان شخصی این داشته های فرهنگی داده شد. انجمن تاریخ هنر سوییس(GSK)
یکی از بنیادها ست که کارکرد ابتدایی آن انجام پژوهش هایی علمی در زمینه فرهنگ سوییس و همگانی کردن پی آمد این پژوهش ها می باشد. این بنیاد کتاب های بسیاری در مورد سازه های هنری سوییس چاپ کرده است.




فریبورگ، شهری در مرز زبانی و فرهنگی سوییس فرانسه و سوییس آلمانی. این شهر بر روی بستری سنگی در کرانه پر پیچ و خم سن جای گرفته است. دورنمای سده های میانه شهر به تمامی بر جای مانده و آن را با بیش از 200 سازه گوتیک، 2 کیلومتر بارو و 14 برج، به بزرگترین شهر بر جای مانده از آن سال ها در اروپا تبدیل کرده است.


۱۳۸۶ بهمن ۶, شنبه

پیشه ها و زیستگاه ها در سده های میانه

در سده های میانه اعیان و دین یاران نقش اساسی را در زمینه شکل دهی فرهنگ بازی کرده اند. دژهای با شکوه، باروها و رهبانگاه ها و شهرها به ویژه بین سده های 9 تا 14 یکی از پس از دیگری پدید آمدند. در بین گواه های بسیار کم بر جای مانده از دوران Carolingian ( سده 8 و 9) می توان به چهره پردازی های دیواری ( تعمید دهنده در Müstair) در کلیسای سنت ژان در گریسونز اشاره کرد. دیرهای Cluniac از Romainmôtier و Payerne در ایالات واد ( سده 10) کلیسای بزرگ زوریخ و کلیسا های بزرگ بازل و Schaffhausen از دیگر سازه های بزرگ دوران رومی ها در سوییس می باشند. کلیسای کوچک سنت مارتین درZillis ( گریسونز) دارای یک گنجینه ویژه، قدیمی ترین تاق چوبی تمام چهره پردازی شده با 153 تکه جدا از هم می باشد که در سال 1160 پرداخته شده است و بخشی از زندگی مسیح و سنت مارتین را بازگو می کند. پس از آن سبک گوتیک کلیساها و سایر سازه های غیر مذهبی را در سوییس شکل داد. نمونه های روشن در این بین کلیساهای بزرگ لوزان و ژنو و کلیساهای برن و بازل می باشند. شهر باستانی در fribourg نمونه تمام یک شهر با ساختار گوتیک می باشد. نه تنها ساختار بلکه پرگیر و جای زندگانی مردم در این دوره دگرگون شد. زمین داران بدون شک رل اساسی را در جای نشین کردن مردم در بخش هایی که پیشتر خالی بود ( Upper Emmental، Tösstal، Appenzellو برخی بخش های ژورا و آلپ) را بازی کرده است. در چنین زمانی بخش های بزرگی از جنگل تراشیده شده و در کشاورزی بکار گرفته شدند. همزمان با آن مردم Upper Valais به سوی خاور و جنوب کوچ کردند. همینان بودند که نزدیک به سال 1200 پس از زایش مسیح مهاجر نشین هایی را در بخش های جنوبی آلپ در Urserental در دامنه های جنوبی و پست تر Monte-Rosa در گریسونز و در Voralberg برپا نمودند. گذشته از آن کنترل دره های بالایی نیز به دست آنها افتاد. پی آمد این رخدادها گسترش سوییس به اندازه کنونی آن در سده های میانه بود. در سده 12 با گشایش گذرگاه گتهارد بخش های مرکزی سوییس نیز به تور راه های سوییس پیوست. تا آن زمان راه های گریسونز و Grand st. Bernard تنها چهار راه آلپی سوییس بودند.
دژ Speiz در کرانه دریاچه تون جای دارد. بخش پایینی برج اصلی، (1200پس از زایش مسیح) از ویلان ها، تخته سنگ های بزرگ آورده شده بوسیله یخچال ها ساخته شده است. در درازای سال ها دژ بوسیله چندین دارنده آن بازسازی شده است. بنابر این گواه گونا گونی از معماری سده های میانه تا معماری اشرافی نوین تر در این دژ به چشم می خورند.

۱۳۸۶ بهمن ۱, دوشنبه

ریشه های سوییس چهارزبانه

در نزدیک سال 500 فاز رومی شدن کشور تمام شده و قبایل ژرمن به داخل کشور رخنه می کنند. در پی آن، زبان ساختاری را می یابد که امروز نیز به چشم می خورد. هنوز نیز بورگاندی های مسیحی شده در بخش غربی کشور زندگی می کنند. این مردم به تندی با فرهنگ رومی سازگاری پیدا کرده و حتی گونه ای از زبان لاتین ابتدایی ( زبان پیشرو رومی) را نیز فرا گرفتند. لومبارد های ژرمن به سوی جنوب کشور راه خود را پیش گرفته، اما سدی در برابر گسترش فرهنگ پدید نیاوردند. اما در برابر آنها آلمانی هایی که در شمار زیاد به پهنه بین راین و Aare رخنه کرده بودند، هنوز دینی برای خویش بر نگزیده بودند. اینان در مسیر جا و پیشه یابی برای خویش، آنقدر به سوی جنوب خاوری پیش روی کردند تا به سدی به نام Rhaetianها بر خوردند. راشین ها بخش های بزرگی از خاور سوییس، جنوب Tyrol و Friulia را تا زمانی که در دوران میانه سوییس به دره های بلند مرتبه گریسونز رانده شده و زندگی خودمختاری را پیش گرفتند، در اختیار داشتند. از جمله ویژگی های ستایش آمیز راشین ها نگاهبانی از زبان خود در برابر زبان های قدرتمند همسایه است. این رویدادها نشانگر چگونگی پیدایش سوییس چهار زبانه امروزی است. براستی در بخش های رومی و بورگاندی نشین غرب کشور زبان لاتین ابتدایی یاد شده به زبان فرانسه پروانسی(1) دگرگون شد. زبان سوییس- ژرمن امروز، همان زبان آلمانی سال 900 مسیحی است، اما در جنوب گویش ایتالیایی لومباردی و در گریسونز زبان Rhaeto-Romanic به چشم می خورد.
(1) - Franco-Provencal



بهینه گشتن گرایش های فرهنگی در درازای زمان به شکل های گوناگون بر روی لایه های زمین به چشم می خورد. برای نمونه می توان از اتاقک های چوبی برای دیدهبانی یا دیگر سازه ها یاد کرد.(کوره های آجرپزی در آوانش)





باروهای Bellinzona از چشمگیر ترین سازه های پدافندی در سوییس می باشند. این باروها تنها بازمانده سازه های جنگی از سده های میانه در تمام آلپ هستند. سه بارو به نام های Montebello ،Castelgrande و Sasso Corbaro به کمک دیوار دژ Murata به هم پیوسته اند. بلیزونا در گوشه ویژه ای در مرز ایتالیا در جنوب و بر سر چند راهی آلپی که به سوی شمال می رود برای برپایی یک سد پدافندی برگزیده شد. این سازه که بوسیله رومی ها ساخته شد در سده 15 بوسیله دوک میلان گسترده تر گشت تا رخنه ناپذیرتر شود.



سوییس از مهاجرت تا یکجا نشینی


بین ابزار سنگی دوران سنگ و فن آوری گسترده کنونی، پیشینه ای پر از رویدادهای گوناگون خوابیده است. سوییس با دارا بودن 7000000 تن مردم و میانگین 178/5 تن در km2، یکی از فشرده ترین کشورهای جهان می باشد. این میزان در بخش های بسیار فشرده تر از جمله میتلند، به 400 تن می رسد که با کشورهایی از جمله هلند، بالی برابری کرده و چهار برابر فرانسه می باشد. رو نمای پیشینه ای سوییس در چندین دوره تاریخی شکل گرفته است که از آم میان سلت ها، رومی ها و قبایل ژرمن بیشترین اثر را بر جای گذارده اند. نخستین نشانه های کنش انسانی در سوییس به دوران سنگ بر می گردد. در غار Cotencher در ایالت نوشاتل ابزار سنگی یافت شده است که شاید به انسان نئوآندرتال، پدربزرگ انسان کنونی مربوط باشد. با قدرت می توان گفت که کشاورزان دوران نو سنگی ( که در سوییس بین 5000 تا 2000 سال پیش از زایش مسیح را در بر می گیرد) در پیشرفت نژاد انسان یاریگر بوده اند. این دوران نو سنگی زمانی را نشانه می گیرد که در آن انسان برای نخستین بار توانست زمین را کشت پذیر ساخته و محیطی را که ساخته دست انسان باشد، پدید آورد. نشانه های این دوران در بسیاری از نقاط سوییس به ویژه در کوه پایه ها به شکل آلونک ها و زیست گاه هایی، به چشم می خورد.
در دوران برنز، ( 2000-800 سال پیش از زایش مسیح) و آغاز دوران آهن ( تا نزدیکی 450 سال پیش از زایش مسیح) راه های آمد و شد مورد توجه قرار گرفته و راه های مالرو که تجارت را یاریگر بودند، در کوه ها پیدا گشتند. در نزدیکی سال 800 پیش از زایش مسیح، نیز نخستین سکه ها بکار گرفته شدند. در نخستین سده پیش از زایش، سلت های Helvetianجنوب آلمان را ترک کرده به سمت مرکز و سپس باختر سوییس کوچ کرده، تا به رومی ها در شرق فرانسه برخورد کردند. تا اینکه در سال 58 پیش از زایش، در نزدیکی Bibricate در 70 کیلومتری جنوب باختری Dijon نبردی بین آنها و نیروهای رومی به فرماندهی ژولیوس سزار رخ داد و آنها را وادار به پس نشینی به سمت میتلند نمود. از آن پس هلوتیک ها با رومی ها که در دوران زرین فرهنگی خود به سر می بردند، هم مرز شده و بسیاری از کنش های فرهنگی آنان را در پهنه کشوری که اکنون سوییس نامیده می شود، بکار بردند. شبکه ای از راه ها پدیدار شده، و شهر هایی از جمله (Aventicum(1
(پایتخت نوین هلوتیک ها) و(Augusta Raurica(2 به تندی رشد کردند. کشاورزی درخشان در پهنه های گسترده آغاز شده و گذشته از آن مسیحیت به تمام قلمرو رومی ها رسانده می شود.
(1) -Avenches
(2) - Augst

پاسداشت محیط زیست

کاربرد زمین را در سوییس می توان به شش قسمت بخش کرد. در این کشور جنگل نزدیک به 30٪ ، کشاورزی 24٪ وچمنزارهای آلپی 13 ٪ از سطح را به خود اختصاص داده اند. مناطق مسکون 7٪، رود ها و دریاچه ها 4٪ از پهنه کشور را در اختیار داشته و 21٪ آن را نیز زمین های بایرتشکیل می دهند. به جز زمین های بایر نقش انسان در شکل دهی به بقیه بخش ها بسیار چشمگیر است. افزایش زیاد جمعیت، و کمبود جای ناشی از آن و در نتیجه گوناگونی در اندیشه های چگونگی کاربرد زمین، چالش های بسیاری را بین طرفداران پاسبانی از محیط زیست و طرفداران اندیشه رشد اقتصادی برانگیخته است.
در پی این چالش ها «قانون فدرال جنگل ها» در سال 1993مورد بازبینی قرار گرفت. برنامه ملی جنگل های سوییس (NFP) که سیاست های نوین جنگلداری را در کشور پایه ریزی می کند، پنج هدف را به شرح زیر ارائه داد:
ادامه برنامه پاسبانی از جنگل ها برای بلند مدت
نگاهبانی و بهینه سازی گوناگونی های طبیعت
پاسداشت کیفیت آبهای آشامیدنی و زیر زمینی
بالابردن ارزش افزوده چوب و سودمند کردن جنگلداری
در دهه 50 نگاهبانی آب از آلودگی ها و در دهه60 پاسبانی از طبیعت و نگاهداری از آن از موضوعات مورد توجه قانون گذاران در سوییس بود. هم دولت فدرال و هم تعداد بسیاری از ایالت ها شرایطی را فراهم کردند تا با انگیزه های تخریب طبیعت برخورد کنند. قانون نگاهبانی از آبهای سوییس در سال 1955 تصویب شده و دو بار در سال های 1971 و 1991 مورد نگرش و بازبینی اساسی قرار گرفت. اولین و مهمترین هدف آن کنترل میزان پس ماند اضافه شده به آب در هنگام استفاده از نیروی هیدرولیک است. قانون پاسداشت و نگاهبانی از سرزمین مادری، که در سال 1996 پایه گذارده شد، توانایی جلوگیری از تخریب های فزاینده وارد شده بر طبیعت و میراث فرهنگی را نداشت. بنابر این این قانون را در سال 1987 با اضافه کردن چند بند دیگر، برای نگاهبانی از بیوتوپ تقویت کردند. پذیرش قانون Rothenthurm از سوی بیشینه رای دهندگان و بیشتر ایالات در 6 دسامبر 1987 که دشت ها و مرداب های ویژه را به شدت زیر نگاهبانی قرار داد.
امروزه سوییس دست در گریبان بلای طبیعی بزرگی است. گدشته از آن، چند تنش های جهانی و درنتیجه جای زندگی برای انسان ها در حال کوچک تر شدن است. به همین انگیزه ها نگاهبانی از محیط زیست مورد توجه قرار گرفته است. به هر حال کوشش های بیشتر بخصوص در زمینه نگاهداری از آب و هوا بایسته می باشد. دولت فدرال در حال بررسی امکان پذیر بودن اندازه گیری خود خواسته میزان CO2 و بررسی سازگاری میزان آن با میزان یاد شده در قانون CO2بوسیله کارخانه های بوجود آورنده و آن می باشد. همینطور در راستای نگاهبانی از لایه ازن استفاده از CFC ها از سوی دولت فدرال ممنوع شده است. پیگیری های بیشتری برای بررسی چگونگی کاربرد اقتصادی و نگاهداری از منابع و دارایی های همگانی از جمله هوا، آب، خاک، پوشش گیاهی و جانوری بایسته می باشد. قانون فدرال برای پاسداشت محیط زیست، در سال 1993 با فرمان های ابزاری یک قانون پایه ای است که ایالت ها موظف به نظارت بر اجرای آن می باشند. دفتر فدارل مرکزی محیط زیست، جنگل ها و مراتع، در Ittigen با نزدیک به 330 کارمند تمام وقت در نزدیکی برن قرار دارد.


دلبستگی های متناقض:از سویی تلاش های بسیاری برای فرآوری بیشتر انرژی برای پاسخگویی به نیازها و همچنین کاهش وابستگی به انرژی هسته ای انجام می گیرد و از سویی دیگر، نگاهبانی از محیط زیست نیز نه تنها نباید ایستا گردد، بلکه بیشتر نیز باید به آن توجه کرد. در پروژه سد Grimsel ایده نگاهبانی از طبیعت در نبرد با تکنولوژی برنده شده است. در این پروژه افزایش اندوخته آب سد در سال 1999 فراموش شد، تا دشت های بلند مرتبه تر پوشیده از کاج و صنوبر از دست نروند.
در پارک ملی سوییس که زیست بومی با شماره 1( بیشترین میزان نگاهبانی ممکن بر حسب اشل اتحاد بین المللی برای نگاهبانی از طبیعت) می باشد، طبیعت کاملا به حال خود گذارده شده است. این پارک با پهنه 171 km2 در گوشه جنوب شرقی کشور تنها پارک ملی سوییس و بزرگترین اندوخته طبیعی این کشور می باشد. گونه های گیاهی و جانوری بسیاری در این پهنه از جنگل های کوهستانی گرفته تا چراگاه های بلند مرتبه آلپی پراکنده شده اند.

۱۳۸۶ دی ۳۰, یکشنبه

یخچال ها، رودها و دریاچه ها

در برابری با بقیه کشورهای آلپی، سوییس بیشترین میزان یخچال ها را دارا می باشد. هر چند تنها بخش کوچکی از یخچال های دوران یخبندان سوییس تا امروز باقی مانده است، اما یخچال های سوییس با پهنه 1050km2نزدیک به 3٪ کشور را پوشانده است. در دوران یخبندان تقریبا تمام سطح سوییس کنونی با یخ پوشیده شده و حتی اندازه شرقی- غربی این یخچال از مرزهای کنونی این کشور فراتر رفته بود. حتی امروزه نه تنها اندازه این یخچال ها نسبت به نیمه سده نوزدهم، به میزان 40٪ کاهش یافته بلکه روند کاهش آن سریعتر نیز شده است. اکنون بیش از صد یخچال بوسیله دانشمندان برای سال ها زیر دید قرار گرفته است و داده های آنها از جمله طول و اندازه توده نگاشته می شود. بسیاری ازاین یخچال ها توان نیروگاه های برق-آبی سوییس را فرآوری می کنند.
رودهاسوییس در سه سامانه رود قاره ای شریک می باشد. راین، 67/4٪ آب کشور را در بر داشته و به دریای شمال می ریزد. رن نیز 18٪ آب کشور را در اختیار داشته و به دریای مدیترانه می ریزد. رود های دیگر سوییس که در پو جریان دارند 9/6٪ ، و رودهای دشت Etsch 0/3٪ آب کشور را در اختیار داشته و به مدیترانه می ریزند. رود Inn نیز 4/4٪ آب سوییس را از راه Donau به دریای سیاه می ریزد.







معمولا دخالت انسان در زیست بوم زیان های بی شماری به بار می آورد. آفرینش نیز کار خود بسیار کند اما پایدار انجام می دهد. فرسایش بلندی ها را ساییده و دره ها را با مواد حاصل از آن پر می کند. شن و سنگریزه ساییده شده به کمک رودها در سرزمین ها پست تر انباشته می شوند. ( راین سوییس)


یکی از ویژگی های سوییس دریاچه های بسیار زیبای آن می باشد. دریاچه های بزرگ سوییس در پای کوه های ژورا ( دریاچه ژنو، دریاچه Neuchâtel و دریاچه Biel-Bienne)، در میتلند(دریاچه Constance، دریاچه Zurich)، در پای کوه های آلپ یا در بخش شمالی آن ( دریاچه Thun، دریاچه Brienz، دریاچه Zug و دریاچه Lucerne)، و همچنین در بخش جنوبی آلپ ( دریاچه Lugano، دریاچه Maggiore) قرار گرفته اند. به جز آنها تعداد بی شماری دریاچه کوچک طبیعی و ساختگی به ویژه در آلپ وجود دارد که زیباترین آنها با نام های Silsersee و Silvaplanersee در دورنمای بسیار چشمگیر Upper Engadine جای گرفته است. بیشتر این دریاچه ها به کمک یخچال های دوران یخبندان تشکیل شده اند. بستر نواری این دریاچه ها که بوسیله یخچال ها برجای گذارده شده است، در بخش پایینی خود از یخ رفت پوشیده شده است. تمام دریاچه های میتلند، از دریاچه کنستانس در بخش شمال شرقی تا دریاچه ژنو در جنوب غربی کشور، در دوران یخبندان پایه گذارده شده اند. دریاچه های بخش جنوبی سوییس پیرتر می باشند. دریاچه لو گانو، و ماگیور بوسیله رودهای خروشان کوهستانی پدید آمده اند. تعداد کمی دریاچه در ژورا وجود دارند. این بدان علت است که خاک صخره ای این بخش ها پیدایش دریاچه را بسیار دشوار می نماید. دریاچه Joux در بخشی از ژورا که در ایالت واد جای دارد و دریاچه Taillèrs در آن بخش از ژورا که در ایالت نوشاتل قرار گرفته است، دریاچه هایی از این دست می باشند که در پی شسته شدن بستر صخره ای بوجود آمده اند. بستر چنین دریاچه هایی در بالای سطح زمین زهکش ندارد بلکه آب آنها در شکاف های آهکی رخنه کرده و در مکان های دور دست تر بعنوان یک منبع در دسترس قرار می گیرند.





دلتای یک رود، زیست بوم ها و جایگاه های گوناگونی را برای پرنده های متفاوت از جمله وادر ها می پردازد. ( Greenshanks)
























نتیجه قرار گرفتن سوییس در مرکز اروپا و گستردگی شمال-جنوب آن در دو سوی آلپ، دارا بودن آب و هوا و زیست بوم های گوناگون در این کشور است. در طول سده های گذشته، دمای هوا دچار تغییر شده است. این تغییرات بیشترین اثر را بر روی یخچال های آلپ گذارده است. از سوی دیگر آخرین دوران یخبندان نزدیک به 11500 سال پیش پایان یافته و ما هم اکنون در یک دوران گرم بین یخبندان به سر می بریم. ( یخچال Moiry در Grand Cornier)

۱۳۸۶ دی ۲۹, شنبه

دریاچه ها و رودهای فراوان به لطف باران

حضور سوییس در مرکز اروپا نشان دهنده آن است که این کشور زیر تاثیر چهار گونه آب و هوای گوناگون قرار دارد. این چهار عبارتند از: آب و هوای اقیانوسی، آب و هوای اروپای شمالی(قطبی)، آب و هوای مدیترانه ای و سرانجام آب و هوای قاره ای. گذشته از آن بخش شدن سوییس به سرزمین هایی با ارتفاع گوناگون باعث پیدایش آب و هوا های محلی مختلف گشته و باعث شده است که باران، هر چند به اندازه های بسیار گوناگون، به تمام قسمت های این کشور برسد. بارش میانگین، از 138 سانتی متر در Montreux تا 155 سانتی متر در Lugano و 163سانتی متر در Schwyz و 270 سانتی متر در Säntis متفاوت می باشد. در برابر آن میزان بارندگی در Scoul شصت و نه سانتی متر، در Sion شصت سانتی متر و در Stalden در دره Valais Visp تنها 52 cm می باشد. میزان کم بارش در والاس بر روی کشاورزی تاثیر گذار بوده است و در نتیجه شبکه آبیاری متراکم در دره Rôhn در برخی قسمت های مرکزی والاس بکار گرفته شده است. پراکندگی های گوناگون نشان می دهد که داوری در باره آب و هوای سوییس تا چه پایه سخت و بلکه نشدنی می باشد. به جز Mittelland که با میزان بارش 100 cm در سال، میزان آفتاب 1400تا 1600 ساعت تابش و میانگین دمای 8 تا 10 درجه سانتی گراد آب و هوایی معتدل دارد، در بقیه نقاط آب و هوا با توجه به میزان ارتفاع، میزان وزش باد و میزان تابش بسیار گوناگون است.

آب و هوای نیمه استوایی در TICINO

سوییس کشوری آلپی در گذرگاه شمال-جنوب


بیرون نمای کشور سوییس، تنها قسمتی از گوناگونی های تاریخ آفرینش شگفت انگیز و زیبای آن را نشان می دهد. از دیدگاه جغرافیایی، سوییس کشوری است جوان. یخچال ها و رودهای حاصل از آب شدن آنها در دوران یخبندان، روان آبهای سطحی پس از دوران یخبندان و در پی آن خاک ریزش ها، معماری نمای سوییس را سرشته اند. این رویداد ها در بین چندین هزار سال تا چندین صد هزار سال پیش فرم هایی را پدید آورده اند که برای چشم غیر مسلح ناپیدا می باشد. از آن جمله می توان به نما های زیر بیرونی، لایه های فشرده دوران ترشیاری ( سنگ های آهکی در Mittelland)، دریای مزوزوئیک (Kalkalps که از سنگ آهکی و دولومیت تشکیل شده است و همچنین کوه های Jura) و حتی کوه های پیرتر که از زمان پیدایش سوییس در حدود 5 میلیون سال پیش بوجود آمده اند، اشاره کرد.
کشورهای بی شماری در دنیا یافت می شوند که بتوانند به جنبه های دیگرگون خود ببالند. اما سوییس شاید تنها کشوری باشد که در آن گوناگونی های آفرینشی و چشم اندازهای زیبا همگی تنها در یک منطقه کوچک به دور یکدیگر گرد آمده اند. از دیدگاه زمین شناسی سوییس کشوری بسیار پیچیده است. این سرزمین میهمان بخشی از کمان Alps است که در یک گستره ی 1000 کیلومتری از Nice در فرانسه تا ساحل مدیترانه و Vien کشیده شده است. در فاصله نزدیکی از آن کوه های Mittelland و Jura قرار دارند که از دیگر دورنما های اصلی کشور می باشند. آلپ نزدیک به 60٪، میتلند 30٪ و ژورا 10٪ سطح کوهستانی کشور را در بر دارند. گذشته از آن، کشور سوییس در جنوب دارای زمین های مسطح Po و در بالاترین قسمت های شمالی در ساحل Rhine، به جنگل های Black می رسد. می توان گفت که سوییس تمام آلپ مرکزی را در بر گرفته و از این رو 20٪ آن را مالک می باشد. تمام رودهای اصلی سوییس، راین،Rhône،Russ و Tichino از St.Gotthard سرچشمه گرفته به سمت های مختلف روان می شوند. در حقیقت، دره های این رودها آلپ را به چند برش بخش می کند. بخش شمال شرقی آلپ سوییس شامل Alpstein-Toggenburg Glarus، Schwzy و Uri آلپ شرقی است. بخش غربی آن شامل Vaud،Fribeurg ،Bernese ، UnderWalden و اورای آلپ غربی می باشد. و در نهایت بخش مرکزی Valais، تیچینو و Grisons را در بر گرفته است. آلپ خود از چین خوردگی هایی برآمده است که یکی پس از دیگری بر روی هم پدید آمده و زیر بار فرسایش قرار گرفته اند. میانگین بلندی آن نزدیک به 1700 متر بوده و در حدود 100 قله با ارتفاع نزدیک به 4000 متر یا بیش از آن دارد. بلندترین قله سوییس Dufour در Mont-Rosa Massif با بلندی 4634 متر به چشم می خورد. هسته آلپ از گرانیت قدیمی و ورقه های کریستالین به همراه رسوب های جوان تر که با مواد گوناگون پوشیده شده اند، تشکیل شده است. بنابر این آلپ تابلویی از دره های چند لایه، تراس ها، برآمدگی ها، گردنه ها و دالان های قله ایست. تمام این نما ها در دوران یخبندان بوجود آمده اند. دامنه های آلپ شمال غربی، عموما از کنگلومرا تشکیل شده و بلندترین قله آن از سطح دریا 2000 متر بلندی دارد. میتلند نیز به موازات آلپ شکل گرفته، اما در پی چین خوردن آلپ و ژورا، شاخابه ها و دریاچه هایی نیز در بین این دو باقی مانده اند.






(یک تاکستان در آلپ سوییس)





چین خوردن آلپ که فرسایش شدیدی را در پی داشت، باعث شد تا جریان های کوهستانی، میزان زیادی ماسه، شن و سنگریزه را با خود به دشت ها بیاورند. امروزه در میتلند این مواد در زیر فشار بسیار زیاد، لایه هایی را پدید آورده اند که به آنها صخره های آهکی می گویند. در دوره های یخبندان گوناگون ( که آخرین آنها تا 10000 سال پیش از میلاد مسیح ادامه داشت)، تقریبا تمام سطح این صخره ها با یخ رفت پوشیده شد. بسیاری از همین یخ رفت ها، به شکل تپه های بلند و طولانی در آمدند. فرسایش ناشی از دوران یخبندان و رسوب گیری، دورنمایی موجی شکل پدید آورد که به نوبه خود باعث پیدایش دریاچه ها شد.

امروزه میتلند که بلندی آن بطور میانگین به 580m می رسد، نوار پهنی را از دریاچه ژنو تا دریاچه Constance پیراسته است. این بخش از سوییس دارای آب و هوایی به مراتب دلپذیر تر از آلپ و ژورا می باشد. و شاید به همین خاطر است که میتلند به قلب اقتصادی سوییس تبدیل گشته است و نهاده های اقتصادی و آمد و شد به خوبی در آن گسترش یافته اند. ژورا نیز همانند آلپ از کمانی کوهستانی بهمراه رشته کوه ها و فلات ها تشکیل شده است اما به هر حال از پیچیدگی کمتری نسبت به آلپ برخوردار است. میانگین بلندی این کوهستان 700m می باشد، اما قلل بالای 1600m نیز در آن به چشم می خورد. بلندترین قله ژورا Mont-Tender در ایالت والاد با 1679m بلندی قرار دارد. ژورا دارای سه گونه رشته کوه متفاوت می باشد، که در جنوب، FaultenJura در شمال Plateaujura و در شرق Tafeljura نام دارند. تراس های چین خورده توسط آلپ، در تمام میتلند گسترده شده و به نوبه خود باعث چین خوردگی های منظم، موازی و موجی شکل بیشتری گشته است که یکی از آنها ژورا، کوهستان آهکی است. بنابر این ژورا نیز وجود خود را همانند میتلند مدیون آلپ است. فرسایش این چین خوردگی ها، تنگه ها و دره های بی شماری را باقی گذارده است. قسمت هایی از رودهای ژورایی که به سمت میتلند جریان دارند، توسط این چین خوردگی ها به شکل عمودی بریده شده اند، و تراگذارهای اریب خاص ژورا را پدید آورده اند. این شیاره ها راه آمد و شد به ژورا را بسیار آسان کرده است.